یادداشت های یک روانی


   اگر خفه ام کنند سازش نخواهم کرد و حقیقت را قربانی مصلحت نمی کنم.
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

کارشناسی ارشد جنگلداری ایران

طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره وبلاگ

خوش آمدید
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

کارشناسی ارشد جنگلداری ایران
تازیخ ایرانی
شاخه گل
گل وگیاه زینتی
بقا درطبیعت
آینده روشن است اگه بخوای
عروج از کویر
گیاهان دارویی
یادداشت های یک خبرنگار
انجمن علمی
مجلات موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع
موسیقی قدیم
پوستر
پاتوق دوستدارن شریعتی
سکه
هنر قدیم
گفتگوهای تنهایی
وبلاگ خبری شریعتی
عکس
سایت چوپی فتاح
سایت رسمی استاد شوان پرور
سایت رسمی ناصررزازی
قدیمی ها
سایت طرفداران شهید شریعتی
دانلود کتاب
در هم ستان
دانلود آثار شریعتی
عاشقان شریعتی
خانه شریعتی
گلد شاپ
سینمای جهان
لینکدونی
دختر کورش
##دانلود كده آچار فرانسه##
۩۞۩ mazi-music ۩۞۩
غمه عشق
چشم انتظار
mahtab
دکتر شریعتی
کردو
سازمان ملل
شفق نیوز (کردی)
all u need
ایلام آسو
ایران هیدرولوژی
سنگ صبور
ترین ها
دىکشنری جنگلداری
كتاب‌هاي تاريخي،ناياب،قديمي
جنگلداری شهرکرد
درختان و درختچه های ایران
مهندسی منابع طبیعی
گیاهنامه
GIS
سنجش از دور
محیط زیست ایلام
اقتصاد ومدیریت منابع طبیعی
شب ایرانی
جام نیوز
شجریانی ها
گرافیک
آموزش عکاسی
دوربین دیجیتال
پیش بینی آب و هوای ملکشاهی
پیش بینی آب و هوای ملکشاهی
آپدیت نود32
آپدیت نود32
یادداشت های یک شورشی
کلیپ دونی
موسیقی ما
دانلود
رسانه های قبل از انقلاب
عکس مجلات قدیم
آموزش تصویری زبان
آموزش زبان آمریکایی
جنگل خارجی
جنگل 88
دکتر مهدوی (انجیلی)
تخصصی جنگل
تصاویر درختان
دکتر محمدی لیمانی
دکتر طاهری
آوای جنگل
دکترتازه
منابع طبیعی ایلام
سایت آموزش زبان وادبیات کردی
شبکه کشاورزی ومنابع طبیعی ایران
مجله سینمایی
انجمن جنگلبانی ایران
جنگل های شمال
درخت و درختچه ها
کشاورز جوان
سازمان هواشناسی کل کشور
وب نوشته های کردی
فرهنگستان زبان و ادب پارسی
بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
پایگاه انتشارات دانشگاه تهران
علوم جنگل
وب سایت دکتر شریعتی
تاریخ نما
روزنامک
سایت کامل کردی
فتوفونیا
وبلاگ مونا برزوئی
استاد شهرام ناظری
سایت رسمی استاد شجریان
وب سایت عبدلجبار کاکایی
وب سایت رسمی دکتر شریعتی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یادداشت های یک روانی و آدرس ravani67.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» تمبر یابود شهید شریعتی

 پرونده:Ali Shariati stamp.jpg



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» گفت و گو با دکتر پوران شريعت رضوي همسر دکتر شریعتی

  

پرونده:Shariati-pooranshariatrazavi.jpg 

 

روزي بچه کوچولوي چهارساله از من پرسيد؛ «اگر همه ما قهرمانان يک داستان باشيم، وقتي داستان تمام شود، ما هم مثل قهرمان هاي داستان «نيست» مي شويم؟ خيره خيره او را نگاه کردم و به او گفتم؛ بله، هر داستاني يک روز تمام مي شود. بسياري از قصه ها زود فراموش مي شود و برخي از داستان ها به همراه قهرمانانش ساليان دراز زنده اند و با ما زندگي مي کنند. قهرمانانش آنقدر زنده اند که انگار با تو نفس مي کشند، حرف مي زنند، زندگي مي کنند و حتي سرنوشت تو را رقم مي زنند و اين بار او به من خيره شد و هيچ نگفت. دوم آذر 1312 هم سرآغاز يک داستان پرفراز و نشيب است که قهرمانانش هنوز در ذهن و فکر و دل ما زندگي مي کنند و حضور دارند. هنوز 16 سال بيشتر نداشت که برادر بزرگ ترش آذر شريعت رضوي در سال 1332 به شهادت رسيد. تمام کلامش سرشار از خاطرات خوش از برادران بزرگ ترش است. اما مرگ آذر شريعت رضوي اندوهي ماندگار بر دل او نشاند. پس از چند صباحي در رشته زبان فرانسه در دانشسراي مقدماتي تهران مشغول به تحصيل شد. اما پس از تاسيس دانشسراي مقدماتي مشهد، با اصرار پدر به مشهد بازگشت و مجبور به تحصيل در رشته ادبيات شد. در کلاس هاي دانشسراي مشهد براي اولين بار با پسري آشنا شد که مترجم کتاب هاي «ابوذر غفاري» و «اسلام مکتب واسطه» بود و آن کسي نبود جز علي شريعتي. پوران شريعت رضوي از اولين آشنايي اش با علي شريعتي مي گويد؛ يک روز دکتر غلامحسين يوسفي که يکي از استادان ما بود، براي من کتاب مسعود سعدسلمان را به عنوان موضوع تحقيق تعيين کرد. پرسيدم اين کتاب را از کجا مي توانم پيدا کنم. از پشت سر من علي شريعتي آرام گفت؛ «من اين کتاب را دارم، برايتان مي آورم.» و اين دومين دفعه آشنايي پوران و علي شد. پوران از خانواده يي مذهبي و پدرش از خادمان آستان رضوي بود، اما به گفته خودش پدر هرگز به خاطر حجاب به او سختگيري نکرد. زماني که در سال 36 علي شريعتي به همراه پدر و 14 نفر ديگر بازداشت شدند، پس از آزادي همه هم کلاسي ها و برخي از استادان به استقبال او رفتند. بچه هاي کلاس همگي با هم آشنا بودند و با هم درس مي خواندند و کارهاي تحقيقاتي خود را با مشارکت هم انجام مي دادند.

----

- شما هم با دکتر درس مي خوانديد؟

بله.

- حالا چرا با دکتر درس مي خوانديد؟

علي با وجودي که شاگرد نامنظمي بود و خيلي تابع مقررات دانشگاه نبود اما تسلطش بر ادبيات و دروس ديگر از هم کلاسي ها بالاتر بود و به همين دليل همه را راهنمايي مي کرد. به خانه ما هم مي آمد و به من در تنظيم کنفرانس ها و مقالاتي که بايد تهيه مي کردم کمک مي کرد. غهمين روابط زمينه هاي خواستگاري و ازدواج پوران و علي شد.ف وقتي مساله خواستگاري پيش آمد به تفاوت هاي خانوادگي مان اشاره کردم و گفتم؛ همه برادرانم تحصيلکرده اند، من هم دوست دارم درس بخوانم و کار کنم. علي هم در جواب من بر ضرورت ادامه تحصيل و اهميتي که براي او داشت اشاره کرد. با اين وجود ترديد داشتم. در اينجا بد نيست خاطره يي را برايتان تعريف کنم. روزي با برادر بزرگم، دکتر رضا، تصميم گرفتيم براي تحقيق به خانه علي برويم. غروب يک روز پاييزي لباس تر و تميزي پوشيدم و به همراه برادرم سوار درشکه يي شديم و به خانه علي رفتيم. برادرم در زد. شوهرخواهر علي- آقاي عبدالکريم شريعتي- جلوي در آمد و برادرم از ايشان پرسيد؛ استاد شريعتي هستند؟ او گفت؛ خير. برادرم دوباره گفت؛ علي آقا هستند؟ آن آقا گفت؛ خير و ما دست از پا درازتر به خانه برگشتيم. طبيعتاً کار ما خيلي متعارف نبود.

فرداي آن روز علي مرا در دانشگاه ديد و گفت؛ «ديدي ديشب آمديد خواستگاري و راهتان نداديم.»

- آيا وقتي با دکتر آشنا شديد، حدس مي زديد که همسر نويسنده يي شويد که روزي افکار و انديشه اش در ايران تا اين حد تاثيرگذار شود؟

علي از همان روزهاي اول هم به دليل نسبتش با استاد شريعتي و هم به دليل شخصيت و آگاهي هايش از ديگران متمايز بود. حتي استادان هم حساب خاصي براي او باز مي کردند و برخوردشان با او متفاوت بود. بي نظمي هايش را مي بخشيدند و با وجودي که بارها مقررات را زير پا مي گذاشت، اغماض مي کردند. استاد ادبياتمان اصلاً بدون حضور او کلاس را شروع نمي کرد و از ما مي خواست او را که اغلب با يکي از دوستانش در ترياي دانشگاه مشغول بازي شطرنج بود، صدا کنيم. نکته يي که در رفتار علي قابل توجه بود بي اعتنايي اش به انتظارات و توقعات محيط بود. خيلي خودش را درگير موقعيتش نمي کرد. فرزند استاد شريعتي بود و فعال سياسي و مترجم و اهل قلم و به خصوص شناخته شده در محافل ادبي مشهد آن زمان و... با اين همه در برخوردش با هم کلاسي ها خيلي راحت و بي تکلف و در برخورد با استادان هم آزاد و راحت بود. من با وجودي که خيلي اهل ادبيات نبودم، حس مي کردم- مثل بسياري از هم کلاسي هايم- که با آدم خاصي سر و کار دارم، آدمي با سرنوشتي متفاوت و اگر تقاضاي ازدواج او را رد کنم، روزي بايد حسرت بخورم.

- پايان نامه شما مربوط به چه موضوعي بود؟

موضوع پايان نامه من عرفان و تصوف حافظ بود و علي هم در تنظيم اين پايان نامه به من کمک زيادي کرد. يکي از همين روزها که اتفاقاً ژاکت سفيدي بر تن داشتم به دانشگاه رفتم. علي يک يادداشت روي پايان نامه من گذاشت و به من داد. يادداشت او اين بود؛ «خانم پوران شريعت رضوي شما را به آن ژاکت سفيدتان قسم که حتماً اين پايان نامه را با دقت از اول تا آخر بخوانيد.»ازدواج ما هم طبيعتاً خيلي با همان انتظاراتي که محيط از او داشت منطبق نبود.

- قبل از ازدواج چه تصوري از زندگي با يک متفکر داشتيد؟

در آغاز تصورم بسيار رويايي بود. مي دانستم که زندگي با يک نويسنده يا آدم سياسي پستي و بلندي دارد. اما آن چيزي که براي من قابل پيش بيني نبود، اين بود که همه زندگي خصوصي مان تحت الشعاع دغدغه هاي فکري و آرمان هاي او قرار گيرد. زندگي خانوادگي در اين 19 سال زندگي مشترک حاشيه بود و نه متن. اتفاق بود و نه متداول. البته اتفاقاتي بود پر از حکايت و همدلي و مهرباني.

- پس از چه مدتي راهي پاريس شديد؟

پس از 5/1 سال بعد از ازدواج علي به دليل اينکه شاگرد اول شده بود، بورس تحصيلي گرفت و ما به پاريس رفتيم. در پنج سال اقامت در اروپا دو سه بار آدرس عوض کرديم. در اتاق هتلي با حداقل امکانات در محله 14 پاريس مستقر شديم. بچه ها را زير دستشويي مي شستم و گاه براي امرار معاش مجبور بودم کارهاي کوچک دانشجويي کنم. بورس کفايت نمي کرد. سختي ها و بي پولي ها فشار زيادي بر ما مي آورد. علي علاوه بر درس، فعاليت هاي سياسي هم داشت و طبيعتاً وقتي براي مشارکت در امورات زندگي روزمره نداشت. من درس مي خواندم و بچه داري مي کردم. البته علي در نگارش تز به من خيلي کمک مي کرد اما در بچه داري خير، با کمبود مالي هم راحت تر از من کنار مي آمد. با اين وجود هميشه قدرشناس بود و در رفتارش هيچ اثري از آن کليشه هاي مردسالارانه ديده نمي شد.

گهگاه هم اين شعر حافظ را براي من زمزمه مي کرد.

نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني

خبر به کوي يار ببر بدان زبان که تو خواني

تو پيک خلوت رازي ديده بر سر راهت

به مردمي نه به فرمان چنان بران که تو داني

گهگاه که صداي من در مي آمد براي اينکه آرامش را برقرار کند، همه قصور را بر گردن مي گرفت و البته کار خودش را مي کرد. کار خودش هم که معلوم بود؛ نوشتن و حرف زدن و از هر فرصتي براي فراهم کردن خلوتي استفاده کردن. با وجودي که به شدت عاطفي بود و از کنار روابط انساني و خانوادگي نمي گذشت اما به قول خودش از سقف، نظم و تکرار فراري بود. بعد از پنج سال اقامت درسمان که تمام شد با سه فرزندمان به ايران بازگشتيم و البته مي دانيد که سر مرز دستگير شد و باقي قضايا تا بالاخره در مشهد مستقر شديم. او پس از يک سال ونيم، تدريس در دانشگاه را شروع کرد و من هم تدريس در دبيرستان را.

- برخوردش با بچه ها چگونه بود؟

اگر در خانه بود بسيار عميق بود و عاطفي و بي اقتدار. اينکه مي گويم اگر، به دليل اين است که از همان سال اول ورود به ايران، يعني در سال 1343، پس از مدتي تدريس در دهات اطراف مشهد علي به مدت يک سال به تهران رفت. بعد از تدريس در دانشکده مشهد هم کم کم سخنراني ها در تهران و شهرستان ها شروع شد. مواقعي بود که يک ماه در خانه نبود ولي روزي که در خانه بود، خيلي به بچه ها مي رسيد و حضورش هميشه با هيجان همراه بود. مثلاً هوس مي کرد يازده شب آنها را به طرقبه ببرد و اعتراضات من به جايي نمي رسيد. گاه آنها را به سينما مي برد. هرچه مي گفتم اين فيلم ها به درد بچه دبستاني نمي خورد کار خودش را مي کرد. موضوع انشا به آنها مي داد و کتاب مي خريد و البته به آنها اجازه مي داد هر چقدر پول مي خواهند از جيبش بردارند. حضورش در خانه براي بچه ها هيجان آور بود؛ براي اينکه از روند هميشگي خارج مي شد. يک جلويش بي نهايت صفرها را در يکي از همين روزهاي خانه نشيني براي احسان نوشت تا او نوشتن را ياد بگيرد. برخوردش با دختران هيچ وقت آمرانه نبود. در دوران اقامتش در تهران به دليل سخنراني هاي ارشاد، برايشان نامه مي نوشت و غيبتش را توضيح مي داد. در آن موقع سوسن و سارا هفت، هشت ساله بودند. متلک مي گفت و دست مي انداخت و به شکل غيرمستقيم اشکالاتشان را گوشزد مي کرد. اگر مي فهميد نمره يي کم آورده اند با متلک نارضايتي اش را نشان مي داد؛ عيبي ندارد. درس را کنار بگذار و منتظر يک خواستگار پولدار، پسرحاجي باش. يادم هست زماني که تازه علي از زندان آزاد شده بود، سال 54، از مدرسه به من اطلاع دادند که يکي از بچه ها در دستشويي مدرسه شعار نوشته. شب علي سوسن و سارا را نشاند و گفت؛«شنيدم شماها خيلي مترقي شديد. شعار مي نويسيد. من کتابي دارم به نام از کجا آغاز کنيم؟ از دستشويي نبايد آغاز کرد.

- اما به رغم حضور کم دکتر در جمع خانواده، افکار و آراي دکتر در بين فرزندان شما به وضوح ديده مي شود.

علي پس از آزادي حدود دو سال خانه نشين شده بود. احسان را به امريکا فرستاده بوديم و علي در اين دو سال تا نيمه هاي شب با دخترها که دوازده، سيزده ساله بودند مرتباً بحث و گفت وگو مي کرد. آنها در برخي جلسات پس از سال 55 شرکت مي کردند و کم کم به اين تيپ مباحث توجه نشان مي دادند. شناخت آراي شريعتي را هم آنها مثل همه هم نسلي هاي خود، پس از رفتن علي به دست آورده اند.

- کتاب طرحي از يک زندگي را با چه هدفي نوشتيد؟

هميشه به اين فکر بودم که از طريق نوشتن خاطراتم وجوهي از زندگي علي را که براي مخاطب جوان ناآشنا بود روشن کنم.

استقبالي که از اين کتاب شد به دليل پاسخ هايي بود که به اين پرسش ها داده شد. اين کتاب به چاپ يازدهم رسيد.

- نظرتان راجع به منتقدان شريعتي چيست؟

من هيچ گاه نگاه منفي به منتقدان شريعتي نداشته ام. ولي حسادت ها و افتراها و بدفهمي ها نسبت به او آزارم مي دهد. وقتي غرض و مرض نام نقد مي گيرد، تسويه حساب با ديروز خود به نام حرف ها و آموزه هاي او انجام مي شود. يک متفکر اگر نقد نشود، مي ميرد. شريعتي در 43سالگي از ميان ما رفت و طبيعتاً اگر فرصت بيشتري مي داشت، مثل بسياري از کساني که شانس و امکان مادي تغيير عقيده را داشته اند، او هم در حوزه هايي تغيير عقيده مي داد. البته کوتاه و مفيد و به تمامي زيستن هم از آن دست شانس هايي است که همگي ندارند.

- نظرتان راجع به طرفدارهاي دکتر چيست؟

هر کدام به سهم خود نقش مهمي در پيگيري اين تفکر پس از او داشته اند. بسياري از آنها در سال هايي که نامي از شريعتي برده نمي شد و در اوج جواني خود براي زنده نگاه داشتن راه و سخن او تلاش کرده اند و فرصت هاي بسياري را نيز به همين دليل از دست داده اند؛ آدم هايي صادق، بي نياز و روشن که جسارت مستقل ماندن را داشته اند و البته همه دانشجويان بي نام و نشاني که از سر وفاداري به آرمان هاي او نامش را زنده نگاه داشته اند. همه آنها بي نهايت براي من عزيز هستند.

- جمع بندي تان از تحمل آن همه سختي چيست؟

اينکه تحمل سختي اگر بي دريغ باشد و تبديل به طلبکاري نشود و سهم خواهي، بي پاسخ نخواهد ماند. همين که سي سال بعد هنوز به افکار و وجوه متعدد زندگي شريعتي پرداخته مي شود و حساسيت برانگيز است، براي مني که به سهم خود در زندگي او شريک بوده ام تسلي بخش است.

- آيا فکر مي کرديد که دکتر را به اين زودي از دست بدهيد؟

خير. علي پس از آزادي از زندان دو سال بسيار سختي را گذراند. تحت تعقيب بود و کنترل مي شد. مي گفت در بازگشت از خانه دوستي، ماشيني مي خواسته به او بزند. بار ديگر در نيمه هاي شب که مشغول نوشتن بود، ديده بود يک نفر از ديوار پريده پايين و تا نزديک پنجره جلو آمده است. هميشه منتظر حادثه يي بود. خودم بارها هنگام بيرون رفتن از خانه مي ديدم ساواکي ها جلوي در خانه ايستاده اند. وقتي قرار بر رفتنش شد، مي ديدم که دوباره دارد اميدوار مي شود. پروژه هاي زيادي داشت. از تصحيح کتاب هايش و تجديدچاپ آنها و... اما يک ماه نشد. روز قبل از مرگش با او تلفني صحبت کردم. چاره يي جز پذيرفتن اين واقعه نداشتم. پس از شهادت علي از طرف نيروهاي نظامي با من تماس گرفتند که هواپيما مي گيريم تا جنازه استاد را به ايران بياوريم، شاهنشاه گفتند عزاي عمومي اعلام مي کنيم. گفتم؛«به شاهنشاهت بگو نمي خواهد براي نويسنده يي که در زمان حياتش، قدرت خريد يک سري کتاب هاي ويل دورانت را نداشت تعزيه بگيري.»



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» مادر روزت مبارک

 http://www.roz2pix.rozblog.com



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دکتر شریعتی:

 در زندگی طوری باش که انانکه خدا را نمی شناسند ،تورا که می شناسند خدا را بشناسند!



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دکتر شریعتی:

 وحشی ترین « غرور» های پولادین و طوفانی ترین « عصیان » های آتشین ،

در اوج صعو دش ، در آخرین نقطه جستنش ، فواره ای است که پس از گریختن از تنگنای تاریک جبر ،

در جستجوی آرام یافتن ،به دعوت جاذبه ای ،

سر فرود می آورد تا خود را در دامان خویشاوندش محو کند و رها گشته از بند هر بیگانگی ،

از حیرت دردناک رهایی در پیوند خویشاوندش رها گردد.




نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دکتر شریعتی:

 از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند.با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود وبه حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دکتر متین ،ملکشاهی : تبریک

 انتخاب شایسته  همشهری عزیز وفرهیخته جناب دکتر علی اکبر متین را به عنوان نماینده استان ایلام در مجلس شورای اسلامی به همه همشهریان و هم استانی های عزیز و همه دوستداران مردم غیور ملکشاهی  و خود جناب متین تبریک می گویم .



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دکتر شریعتی:

 روحی که در درد پخته می شود آرام می گیرد.

احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمیتواند یافت ، آرام میگیرد .

کسی که میداند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد .

غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی،

آرامش غمگین! سکوت بر سر فریاد .

سکونت گرفتن در طوفان !



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دکتر شریعتی:

 

 

خدایا : عقیده مرا ازدست ” عقده ام”مصون بدار.



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» کورش بزرگ :

 

 

 

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ،

ولی مهربان باش...

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ،

ولی شریف ودرستکار باش ...

نیکی های امروزت را فراموش می کنند ،

ولی نیکوکار باش...

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر کافی نباشد!

در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو وخداوند است ،

نه میان تو ومردم !!!



نويسنده : وحید میرزایی | تاريخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب