ورود
اعضا: |
||
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
|
||
|
||||
آمار
وب سایت: |
||
|
||
Template By: LoxBlog.Com
کارشناسی ارشد جنگلداری ایران
تازیخ ایرانی
شاخه گل
گل وگیاه زینتی
بقا درطبیعت
آینده روشن است اگه بخوای
عروج از کویر
گیاهان دارویی
یادداشت های یک خبرنگار
انجمن علمی
مجلات موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع
موسیقی قدیم
پوستر
پاتوق دوستدارن شریعتی
سکه
هنر قدیم
گفتگوهای تنهایی
وبلاگ خبری شریعتی
عکس
سایت چوپی فتاح
سایت رسمی استاد شوان پرور
سایت رسمی ناصررزازی
قدیمی ها
سایت طرفداران شهید شریعتی
دانلود کتاب
در هم ستان
دانلود آثار شریعتی
عاشقان شریعتی
خانه شریعتی
گلد شاپ
سینمای جهان
لینکدونی
دختر کورش
##دانلود كده آچار فرانسه##
۩۞۩ mazi-music ۩۞۩
غمه عشق
چشم انتظار
mahtab
دکتر شریعتی
کردو
سازمان ملل
شفق نیوز (کردی)
all u need
ایلام آسو
ایران هیدرولوژی
سنگ صبور
ترین ها
دىکشنری جنگلداری
كتابهاي تاريخي،ناياب،قديمي
جنگلداری شهرکرد
درختان و درختچه های ایران
مهندسی منابع طبیعی
گیاهنامه
GIS
سنجش از دور
محیط زیست ایلام
اقتصاد ومدیریت منابع طبیعی
شب ایرانی
جام نیوز
شجریانی ها
گرافیک
آموزش عکاسی
دوربین دیجیتال
پیش بینی آب و هوای ملکشاهی
پیش بینی آب و هوای ملکشاهی
آپدیت نود32
آپدیت نود32
یادداشت های یک شورشی
کلیپ دونی
موسیقی ما
دانلود
رسانه های قبل از انقلاب
عکس مجلات قدیم
آموزش تصویری زبان
آموزش زبان آمریکایی
جنگل خارجی
جنگل 88
دکتر مهدوی (انجیلی)
تخصصی جنگل
تصاویر درختان
دکتر محمدی لیمانی
دکتر طاهری
آوای جنگل
دکترتازه
منابع طبیعی ایلام
سایت آموزش زبان وادبیات کردی
شبکه کشاورزی ومنابع طبیعی ایران
مجله سینمایی
انجمن جنگلبانی ایران
جنگل های شمال
درخت و درختچه ها
کشاورز جوان
سازمان هواشناسی کل کشور
وب نوشته های کردی
فرهنگستان زبان و ادب پارسی
بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
پایگاه انتشارات دانشگاه تهران
علوم جنگل
وب سایت دکتر شریعتی
تاریخ نما
روزنامک
سایت کامل کردی
فتوفونیا
وبلاگ مونا برزوئی
استاد شهرام ناظری
سایت رسمی استاد شجریان
وب سایت عبدلجبار کاکایی
وب سایت رسمی دکتر شریعتی
ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
یادداشت های یک
روانی و
آدرس
ravani67.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
دکتر شریعتی و دکتر شریعت رضوی
دکتر در کنار خانواده
دکتر شریعتی در حج
آیا شریعتی یک اسطوره است؟
همگی درباره اسطورهسازی و نیز ضرورت شکستن آن و البته مفید بودنش سخن میگویند. اصل را بر همین بگذاریم. غرض از پیامکهای طنز و هجو و لغز درباره شریعتی اسطورهشکنی است و نه محصول «دستان پنهان». تئوری دستان پنهان درست هم که باشد، اثباتناپذیر است. برای آدمهایی مثل شریعتی که مخالف از همه سو زیاد دارد شناسایی صاحبان دستها آسان نیست: دستان پنهان قدرت، دستان پنهان مخالفان او در قدرت، دستان پنهان مخالفان او خارج از قدرت و ...؟ شناساییاش سخت است، ابزار اطلاعاتی میخواهد و کنجکاویهای کارآگاهی و ... بحث در باب اسطورهها و ضرورت شکستنشان شدنیتر است.
با این همه بت شدن و اسطوره شدن مکانیزمی دارد، زدودنش نیز. اسطوره را گاه میسازند، گاه ساخته میشود. اولی شکستنش آسان است، دومی، مثل در افتادن با ارواح است و اشباح. بتها را باید شکست، اسطوره را باید زدود. اما مثل بسیاری اوقات این نوع بایدها نتیجه عکس میدهد. مثلا چون خواستی بشکنی شده است بت. چون خواستهای بزدایی، شده است اسطوره. و دست آخر اینکه اسطورهها را همیشه دوستداران نمیسازند، گاه مخالفان میسازند.
از این بدیهیات گذشته، برگردیم به پرونده شریعتی. آیا شریعتی یک اسطوره است؟ اگر هست و باید شکستش کی و چگونه اسطوره شد و مهمتر از همه چه کسی یا کسانی او را اسطوره کردند؟ طرفدارانش یا مخالفانش. گروههای سیاسی یا مردم کوچه و بازار؟ جوانان نسلهای پیشین یا نسلهای بعدی؟
1 شریعتی، اسطوره نیست. مگر میشود سر به سر اسطوره گذاشت؟ پیگرد قضایی هم که نداشته باشد، افکار عمومی در برابرت قد میکشد و نه فقط طرفداران جان بر کفش. آیا شریعتی در میان افکار عمومی چنین شانی دارد؟ آیا بر سر او چنین اجماعی وجود دارد؟ او از نادر روشنفکران (به قول برخی، خطیب، سخنران و ...) این مرز و بوم است که هنوز که هنوز است به آرشیو نپیوسته و هیچ گونه اجماعی بر سرش نیست. دفاعی هم اگر باشد نسبی است، نقدها هم در شکل منصفانهاش همیشه یک اما به پیوست دارد. اسطوره «نسبی» و «تقریبی» و «کمی تا قسمتی» نداریم. اسطوره، موجودیتش را از تمامیتش میگیرد. سی سال اخیر او هم بهانه شوخی شده است، هم توهین، هم اتهام، هم نقد (فلسفی – دینی – جامعهشناسانه) و البته هم مدح و ستایش... اگر شور و شر و مزاج آتشینی هم نشان داده شده از هر دو سو بوده است. هم آن کس که کوبیده با بسیج احساسات به میان آمده، هم آنکه در ستایش او سخن گفته است. در کنار این زد و خورد البته بحثهای غنی و پرمحتوای نظری بسیاری هم صورت گرفته است که به نوعی میراث فرهنگی سی سال اخیر را تشکیل میدهد. نقد و بررسی شریعتی و افکارش، همچون آینهای روبهرو بهانهای بوده است برای به خود نظر انداختن و موقعیت بسیاری از معضلات و مفاهیم نظری و اجتماعی و دینی را ارزیابی کردن. حتی اگر طی این بحثها فهمیده باشیم که شریعتی خطیب بوده است و نه آکادمیسین، سواد نداشته و ... با این همه همین که فرصت بحث در بابهایی همچون نسبت ایدئولوژی و مذهب، جایگاه دین در تغییرات اجتماعی، نسبت مذهب و سیاست، رادیکالیزم و اصلاحات، اتوپیا و رئال پلیتیک و ... را فراهم کرده باشد، به وظیفه خود عمل کرده است. پرونده شریعتی را نمیتوان محدود کرد به یک زد و خورد ابسورد و بیمعنا میان طرفداران آتشین از یک سو و مخالفان متعصب از سوی دیگر و بعد این وسط، با گرفتن میانه دچار توهم شویم و تصور که راه سوم، راهی دیگر است. شریعتی در این سی سال، همین جا و هماکنون در میان ما ایستاده است و به هیچ فرا زمان و فرامکان اسطورهای رانده نشده است؛ در دسترس، بیمتولی و آماده برای بحث و گفتوگو و البته برای خالی کردن عقدههای دل. شریعتی اسطوره نیست، خوبیاش در همین است.
2 با این همه کسانی که اصرار دارند او اسطوره است و باید شکستش باید بگویند کی و چگونه اسطوره شد و چگونه؟ طی این سی سال و اندی که از مرگش میگذرد اسطوره شده است؟ چون حیات علنی داشته و بر سر کوی و برزن نامش خوانده میشده است وارد وجدان عمومی اجتماع شده یا بر عکس از آنجا که زیستی پنهان داشته، بیبلندگو بوق و کرنا، آهسته و پیوسته بدل شده است به پچ و پچ و زمزمه و ... نماد؟ چون متعلق به زمانهای قدیم و دور بوده است، شده است حسرت نوستالژی در ادامه اون زمونا یادش به خیر یا چون پا به پا با تغییرات و تحولات اجتماعی ما به جلو آمده شده است اسطوره؟ چون اسم خیابان و مترو و مدرسه و بیمارستان به نامش هست یا چون مجسمهاش ناگهان مفقود میشود و کراواتمند است یا چون انتساب به او میشود مجازات در مراتب بهشت در یک کلام: چون اراده معطوف به ساخت و ساز اسطوره از شخصیت او از بالا وجود داشته است اسطوره یا چون اراده معطوف به ساختن اسطوره از او وجود نداشته، شده است اسطوره؟ چون پشتش گرم بوده شده است اسطوره یا چون پشتش خالی بوده؟ چون بت شده است باید شکستش یا چون مدام خواستهاند بشکنندش شده است بت؟ این را دیگر اسطوره شناسان باید بگویند. به ما توضیح دهند روند اسطورهسازی یا برعکس شکل گرفتن اسطورهها را. اسطورهها را همیشه نمیسازند. اسطورهها ساخته میشوند برای پر کردن خلأیی.
3 سوال مهمتر اینکه اگر شریعتی اسطوره است و باید شکستش، چه کسانی این اسطوره را ساختهاند؟ دوستداران یا مخالفان؟ اینکه دوستداران شریعتی او را اسطوره کردهاند، یکی از همان اسطورهها است. اگر اسطورهسازی با بزرگنمایی همراه باشد در مورد شریعتی مسوولیتش به گردن مخالفانی است که در بزرگنمایی نقش او در تاریخ معاصر سهم بسزایی داشتهاند: «شریعتی همه را چریک کرد، شریعتی با رویکرد ایدئولوژیک به تاریخ، جلودار حرکت مشروطیت شد، شریعتی با نگاه اسطورهای به تاریخ سدی شد برای مدرنیته و ...» هیچ یک از دوستداران شریعتی چنین قدرتی را برای او در کن فیکون کردن تاریخ معاصر قائل نبودهاند. از مورخ دولتی ما گرفته تا فیلسوف دولتی نظام شاهنشاهی همگی متفقالقولند در ساواکی بودن شریعتی و البته در اینکه همه جوانان ما را مارکسیست کرده است (گیرم از نوع اسلامیاش) بسیاری از روشنفکران دینی و اکثر روشنفکران غیردینی متفقالقولند که شریعتی همه را مذهبی ولایی کرد (گیرم کراواتمند)، اما هیچ یک از دوستداران شریعتی تواناییهایی چنین گسترده برای او برنمیشمارند. این مخالفان شریعتی بودهاند که او را بدل ساختهاند به کینگکونگی با قدرتی خارقالعاده در تخریب که یک تنه ایستاد و خراب کرد و «برید و درید و شکست و ببست، یلان را سر و سینه و پا و دست» یک اسطوره کینگ کونگی ندیدهاید؟ شریعتی را چه کسی اسطوره کرده است؟ جملاتی که در جهان مجازی و غیرمجازی چرخ میخورد و نام او را بر سر زبانها میاندازد، کتابهایی که پرتیراژتر میشوند، نقدهایی که به هر مناسبتی و از هر طیف فکریای متوجه او میشود، یا نسل جوانی که برای شریعتی برافروخته میشود؟ همان نسل جوانی که در صورت عدم توهم توطئه و دستهای پنهان، میگویند این روزها با ارسال پیامک در صدد شکستن اسطوره شریعتی است: تا کمی بخندد، تا انتقامی گرفته باشد از اسطورهها، تا وعده دهد که بعدا نوبت شما هم میشود.
نتیجه: شریعتی چه اسطوره باشد و این پیامکها به قصد شکستش ارسال میشود، چه دستهای پنهان دستاندرکار توطئهای به قصد تخریب آدم محبوب و معتبری باشند، هر دو مبارک است. در شق اول باید خوشحال بود که بار دیگر شریعتی بهانهای شده است برای برداشتن گامی به سوی گسترش فرهنگ تساهل و بردباری. در شق دوم معلوم میشود که شریعتی تهدیدی است جدی و باید بدلش ساخت به موضوع خنده. شریعتی در این میان، اگر اسطوره نباشد که خب با این طنزها نمیشکند و اگر هم اسطوره باشد که با این توطئهها اسطوره را نمیشود، سرنگون کرد. بگذارید حالشان را بکنند: نسل جوان باشد یا دستهای پنهان.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد، 26 مرداد 1391.
علی شریعتی از حامیان و طرفداران فیلم قیصر درزمان خود بود . مسعود کیمیایی در مصاحبه ای دراین باره گفته : دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبلتر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلیها این ماجرا را نمیدانند. «دکتر شریعتی» را چندینبار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلاموعلیکی کردیم. اینکه میگویند «کیمیایی» هیچوقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست.یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و میگفت بین ایندو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی» از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف میکرد، اما من هیچوقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچوقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با عباس شباویز مفصل حرف زده بود و برای او از خوبیهای فیلم گفته بود.
جملات و سخنان تاریخی دکتر مصدق
وی در مجلس چهاردهم در اولین نطق خود عزم راسخ خود را براي دفاع از وطن، به همه نشان داده و طي سخناني چنين گفته بود :
"من ميخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم، من ميخواهم در راه وطن بميرم، من ميخواهم در قبرستان شهداي آزادي دفن شوم، من تا آخر عمر براي دفاع از وطن حاضر ميباشم" (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم،ج1/ حسین کیاستوان/ ص 23)
"ایرانی باید خانه خودش را اداره کند." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص 26)
"اگر امور اجتماعی خوب نباشد امور انفرادی هم بد میشود پس لازم است که اول هر کس در اصلاح جامعه بکوشد و بعد امور انفرادی را اصلاح نماید." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص 27)
"ملت میخواهد که خارجی از این مملکت برود و در امور ما مطلقا دخالت نکنند و انتظار دارد که لفظاً و معناً استقلال او را محترم شمارند." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص27)
"دیکتاتور[رضاشاه] به پول ما و به ضرر ما راهآهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دید. عقیده و ایمان رجال مملکت را از بین برد. املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل 82 قانون اساسی را فسخ نمود و قضات دادگستری را متزلزل کرد." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34)
"اگر به تدریج که دختران از مدارس خارج میشدند حجاب رفع میشد چه میشد؟ رفع حجاب از زنان پیر و بی تدبیر چه نفعی برای ما داشت؟"(سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34)
"خانهای در اختیار داشتن بهتر از شهریست که در اختیار دیگران باشد." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34)
"بر فرض که ما با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور[رضاخان] به مملکت ما خدمت کرد. در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟"(سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34)
"اگر موجب ارتقاء ملل حکومت استبدادیست دولت انگلیس و آمریکا روی چه اصلی حائز این مقام شدهاند؟ و اگر رژیم دیکتاتوری سبب ترقی ملل بود چرا دول محور از بین میروند؟ (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34 )
"هیچ ملتی در سایه استبداد به جائی نرسید." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34 )
"دیکتاتور شبیه پدری است که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس ازمرگ خود اولادی بیتجریه و بیعمل بگذارد. پس مدتی لازم است که اولاد او مستعد و مجرب کار شوند یا باید گفت که در جامعه افراد در حکم هیچاند و باید آنها را یک نفر اداره کند این همان سلطنت استبدادیست که بود- مجلس برای چه خواستند و قانون اساسی برای چه نوشتند؟- و یا باید گفت که حکومت ملی است و تمام مردم باید غمخوار جامعه و در مقدرات آن شرکت نمایند در این صورت منجی و پیشوا مورد ندارد." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم،ج1/ حسین کیاستوان/ ص34)
"ما نمایندگان قبل از هر چیز باید به ایران نظر کنیم و منافع عموم را بر منافع شخصی خود ترجیح دهیم." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم،ج1/ حسین کیاستوان/ ص35)
"من خودم را برای مملکت میخواهم نه شاه و شاه را هم البته برای مملکت میخواهم." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسینکی استوان / ص147 )
"شاه به موجب قانون اساسی مسئولیتی ندارد و به هیچ وجه من الوجوه در امور مملکتی حق دخالت ندارند." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص147)
"ما باید همان سیاستی را پیروی کنیم که نیاکان ما میکردند. اگر معلومات آنها به قدر ما نبود ایمانشان بیشتر از ما بود و به همین جهت توانستند که متجاوز از یک قرن مملکت را بین دو سیاست حفظ کنند و برای ما ذخایری بگذارند که امروز مورد توجه و نظر واقع شود. (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص168)
"تاريخ عالم ديگر نشان نميدهد که يکي از افراد مملکت[رضاشاه] اين چنين به وطن خود در يک معامله ۱۶ بيليون و ۱۲۸ هزار ريال ضرر زده باشد[تمدید قرارداد نفت انگلیس] و شايد مادر روزگار ديگر نزايد کسي را که به بيگانه چنين خدمتي کند." (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص 177)
من مصدقی ام،رهبرم مصدق است،من به آن زندانی پیر وفادارم.
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص340
این مقاله به قلم دکتر سید علی اصغر غروی به مناسبت سالگرد دکتر علی شریعتی در صفحه 71 ماه نامۀ «مهرنامه» شماره 12 خرداد 1390 نگاشته شده است. نگارنده در این مقاله به تبیین دیدگاه دکتر شریعتی نسبت به روحانیت شیعه پرداخته است. او می گوید: شریعتی البته ارادۀ اصلاح داشت و می خواست روحانیت شیعه به جایگاه اصیل و اصلی خودش بازگردد و نقش اساسیش را در تربیت معنوی مردم و رشد اخلاقی جامعه به عهده بگیرد و از وادی تشیع صفوی به ساحت تشیع علوی گام نهد. پیش از آنکه به بحث اصلی بپردازم، یعنی تبیین دیدگاه شریعتی نسبت به روحانیت...
ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول مطرح نکرد به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود : (( قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))
خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !
روزه چیست ؟ هیچ !
حج ؟ اصلا ندارد !
زکات ؟ اصلا !
قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا
یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را
در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.
بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند
و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،
« نماز نخوان » ، « روزه نگیر » ، « حج نکن » ، و …. بودند
بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛
یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.
همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟
از همان مکه نمی گوید که
« آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها ،
تا به توحید معتقد می شوید ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »
! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .
محمد (ص) گفت :
((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))
یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛
اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،
ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .
شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،
تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،
غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛
اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،
در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .
آدم حرف او را گوش می دهد ؛
اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،
ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده
و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد !
ای کسی که می گویی « غنا» حرام است ،
اصلا تو می فهمی « غنا » چیست ؟
اصلا تو این را که این موزیک حماسی است
یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟!
موسیقی هزار شعبه دارد ، تاریخ دارد ، نقش های گوناگون دارد ،
بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛
برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !
دکتر علی شریعتی
سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت دشوار است، زیرا به عقیده من، علی (ع) یك قهرمان یا یك شخصیت تاریخی تنها نیست. هر كس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی كند، خود را نه تنها در برابر یك فرد، یك فرد برجسته انسانی در تاریخ میبیند، بلكه خود را در برابر معجزهای و حتا در برابر یك مساله علمی، یك معمای علمی «این خلقت» احساس میكند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه كه در وهله اول به ذهن میآید، درباره یك شخصیت بزرگ سخن گفتن نیست، بلكه درباره معجزهای است كه به نام انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.
علی (ع) یكی از شخصیتهای بزرگی است كه به نظر من بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا كرد كه رسالت خاصی دارد) كه از همه وقت، امروز ناشناخته میبود، بدشناختهتر است كه كیست، محققین او را برای اولین بار میشناختند.
گاه علی (ع) را كه توی این جنگها یك قهرمان شمشیرزن است، توی شهر یك سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یك پدر و یك همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یك انسان زندگی است و در همه ابعادش میبینیم، تاریخ میگوید، تنها در نیمه شبها، توی نخلستانهای اطراف مدینه میرفته و نگاه میكرده كه كسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو میبرده و مینالیده! هرگز، من نمیتوانم قبول كنم كه رنجهای مدینه و رنجهای عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را كه از همه این آفرینش بزرگتر است وادار به چنین نالیدنی بكند، هرگز!
درد علی (ع) خیلی بزرگتر است و آن درد خیلی باید درد نیرومندی باشد، كه این روح را این اندازه بیتاب بكند! مسلما این همان درد انسانی است كه خود را در این عالم زندانی میبیند، انسانی است كه خود را بیشتر از این عالم میبیند و احساس خفقان در این عالم میكند.
مسلما هر كسی كه انسانتر است، پیش از آنچه هست در خود نیاز احساس میكند، انسان است، این است كه میبینیم علی (ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاك سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است، نمونه عالی پاكی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونههای اساطیری است، نمونه عالی عدل خشك دقیقی است كه حتا برای مرد خوبی مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل است در جایی كه تحمل نكردن، خیانت است و نمونه اعلای همه زیباییهایی است و همه فضایلی است كه انسان همواره نیازمندش بوده و ندانسته.
علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با این امتیاز را نداشته كه یك خانواده امام (ع) است، یعنی خانواده اساطیری است، خانوادهای كه پدر علی (ع) است، مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)] است و دختر آن خانواده زینب (س) است.
چهرهایی كه میخواهم، در قرن بیستم، به عنوان سمبل و تجسم یك ایدئولوژی مطرح و عنوا كنم، دارای این خصوصیات است. البته این كاملترین خصوصیاتش نیست، اما اساسیترین آنهاست
علی (ع) نخستین نسل در انقلاب اسلامی، علی (ع) در خانه پسرعمو، رابطه متقابل پیغمبر (ص) و علی (ع)، علی (ع) مظهر جهاد و رهبری جنگ، علی (ع)، مرد سیاست و مسؤولیت اجتماعی، علی (ع) مرد كار یدی، كشاورزی و تولید، علی (ع) مظهر نثر و شعر علی (ع) بهترین سخنور و سخنگو، علی (ع) فیلسوف، علی (ع) مظهر بینشها و ابعاد متضاد، علی (ع) زهد انقلابی و عبادت، تكیه بر عدالت، علی (ع) تساوی در مصرف، علی (ع) امام و مظهر حقیقتها و ارزشها، علی (ع) نفی مصلحت به خاطر حقیقت، نفی شخصیت، علی (ع) انساندوستی.
درد علی (ع) دو گونه است: یك درد، دردی است كه از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میكند و درد دیگر دردی است كه او را تنها در نیمههای شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه كشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی میگرییم كه از شمشیر ابن ملجم در قرق سرش احساس میكند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی كه چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است، «تنهایی» است كه ما آن را نمیشناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را كه علی (ع) درد شمشیر را احساس نمیكند و ... ما درد علی (ع) را احساس نمیكنیم.
ما ملتی كه افتخار بزرگ انتصاب به علی (ع) و مكتب علی (ع) را داریم و این بزرگترین افتخار تاریخی است كه میتواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترین سرمایه، امیدی است كه میتواند به وسیله آن نجات پیدا كرده، به آگاهی، بیداری، حركت و رهایی برسد، اما در عین حال میبینیم كه با داشتن علی (ع) و با داشتن «عشق به علی» هم نرسیدهایم!
در صورتی كه «شیعه علی (ع) بودن» از «چون علی (ع) عمل كردن» شروع میشود و این مرحلهای است پس از شناخت و پس از عشق.
بنابراین ما یك ملت «دوستدار علی (ع) » هستیم، اما نه «شیعه علی (ع) »! چراكه شیعه علی (ع) همچنان كه گفتم علی (ع) وار بودن، علی (ع) وار اندیشیدن، علی (ع) وار احساس كردن در برابر جامعه، علی (ع) وار مسؤولیت احساس كردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، علی (ع) وار زیستن، علی (ع) وار پرستیدن.
اناانزلناه فی لیله القدر
و ماادریک ما لیله القدر
لیله القدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه والروح، فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر »
« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود میآیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان میشکافد!
تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرنها از پس قرنها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسلها در پی نسلها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگیها، اندیشهها و آرمانها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته، آشوبی، لرزهای، تکان و تپشی که همه چیز را بر میشود و همه خوابها را برمیآشوبد و نیمه سقفها را فرو میریزد. انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب وجدانهای رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانههایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسانها، همه اسکلت شدهاند، فرود آمدهاند.
این شب قدر است.
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نور را بنیاد میکند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
و تاریخ همه این ماههای مکرر است، ماههایی همه مکرر یکدیگر، سالهایی تهی و عقیم، قرنهایی که هیچ چیز نمیآفرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر میکنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندیشبی پدیدار میگردد که تاریخ میسازد، که انسان نو میآفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن میگیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان میدمد، شب قدر!
شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سالهایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود میآید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟
شبی که باران فرو میبارد، هر قطرهاش فرشتهای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوختهای و جان عطشناک مزرعهای فرو میافتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید میدهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطرهای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماهها همه تکراری و سردوبی معنی می گذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افقهای وجودی آدمی فرشته میبارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیامآور خدایی برتو نازل میشود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرودآمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر میبریم. سالها، سالهای شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را میشنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر میتوان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلبهای فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !